بعد از سپری کردن ساعاتی از شب رو داخل ماشین بالاخر خورشید هم از لا به
لای آسمون طلوع کرددر حالی که خواب بودم نور خورشید مستقیما به چشم من میزد
و اذیتم می کرد و همین باعث شد من زود بیدار شم وقتی بیدار شدم ساعت 7 صبح بود
ماشینو روشن کردم و راه افتادم و بعد از دیدن اولین اغذیه فروشی ماشینو کنار
زدم و یک ساندویج سفارش دادم و بعد از تحویل سفارشم اومدم و داخل ماشین شروع
کردم به خوردن خنده دار بود اولین دفعه ای بود که سر صبح ساندویچ هات داگ
می خوردم در حالی که داشتم ساندویچمو می خوردم به اتفاقات دیروز فکر
می کردم که چرا شیدا بعد چهارسال به این نتیجه رسید که ما به درد هم نمی خوریم؟
و به شانس دیروزمم داشتم فکر می کردم خیالم راحت شده بود گارسون کافی شاپ کاریش
نشده بود ..............................................................
سریع ماشینو روشن کردم و رفتم سمت خونه شیداشون با کمی فاصله از خونه
شیداشون ماشینو پارک کردم چشام خیره شده بود به در خونشون ساعت ها می گذشتن
چشام دوباره داشت به سمت خواب آلودگی میرفت که یهو دیدم شیدا با یک ظاهری متفاوت
از در خونشون خارج شد و داخل ماشینش نشست ماشینمو روشن کردم و پشت ماشینش
راه افتادم به تعقیب کردن و فاصله رو حفظ می کردم تا متوجه نشه داره تعقیب می شه
بعد از 1 ساعت چرخیدن تو خیابونا بالاخره ماشینشو زد بغل منم با کمی فاصله زدم
بغل و از دور تحت نظرش داشتم شیدا رفت داخل یک کافی شاپ شیک
از ماشین پیاده شدم نزدیک کافی شاپ شدم عینک دودیمو زدم
به چشمام که شناخته
نشم رفتم داخل کافی شاپ بدون اینکه متوجه بشه داشتم نگاش می کردم بازم آخرین میز
نشسته بود تنها ، جالب بود برام چند قدمی برداشتم تا می خواستم برم سمتش دیدم یک
آقایی با ظاهر شیک قد بلند با یک کیف سامسونیک تو دستش به شیدا گفت
اجازه هست؟
شیدا هم گفت بله بله بفرمایید
خودمو عقب کشیدم داشتم دیوونه می شدم وای یعنی شیدا بهم خیانت کرده؟! درسته
وضعیت مالی خوبی نداشتم و پدر و مادر خاصی هم داشتم ((خاص که می گم یعنی
می خواستن عروسشون هیچ نقصی نداشته باشه وخانواده عروسشون براشون خیلی مهم
بود)) و اینو شیدا هم می دونست وای دیگه داشتم دیوانه می شدم که یهو دربان
کافی شاپ اومد و گفت
آقا با کسی کار دارید؟
نه نه نه
پس بفرمایید لطفا
باشه باشه حتما!!
رفتم داخل ماشین نشستم تو فکر فرو رفتم یعنی ممکنه بهم خیانت کرده باشه
شیدا؟! آخه چرا من شیدا هم بعد از ساعاتی بیرون اومد با اون آقای مهمانش کلی
جلوی درب داشتن می گفتن و می خندیدن خندهای شیدا همیشه منو دیوونه خودش
می کرد جونمو برای خندهاش میدادم ولی ایندفعه داشت خونمو به جوش میاورد دیگه
هیچی نمی فهمیدم به نظر می رسید که داشتن حرف های پایانی رو میزدن و از هم جدا
شدن و هر کدومشون رفتن تو ماشین خودشون نشستن حالم خیلی بد بود واقعا به نقطه
جوش خودم رسیده بودم به هر حال وقت کمی داشتم و نمی تونستم زیاد فکر کنم از یک
طرفم مسیر اون مرد شیک پوش و شیدا از هم کاملا جدا بود شیدا باید دور میزد و از
سمت من میرفت ولی اون مرد شیک پوش باید مستقیم میرفت سرمو پایین اوردم و تو
ماشین به حالت نیمه خیز رفتم تا شیدا رد شد از کنار ماشینم ماشینو به سرعت روشن کردم
و اون مرد شیک پوشو دنبال کردم هوش و عقل از سرم پریده بود اصلا آخرین باری که
دیروز عصبانی شده بودم و اون بلا سر گارسونه اومد و اونجوری پشمون شده بودمو کلا از
یادم برده بودم فقط می خواستم بمیره کسی که عشق منو از من ربوده بود بالاخره ماشین
مرد شیک پوش در نزدیکی یک هتل متوقف شد
دیگه تصمیممو گرفته بودم می خواستم با ماشین زیرش کنم مرد شیک پوش
از ماشینش خارج شد و بالافاصله با ماشین رفتم سمتش و به یک چشم بهم زدنی
دیدم اون مرد افتاد رو کاپوت ماشینم ترمز زدم افتاد رو زمین می خواستم دنده عقب بگیرم
که فرار کنم دیدم ترافیک شده می خواستم از روی مردی که بهش زدم رد بشم که دیدم
مردم جلو رو گرفتن و نمی شد عبور کرددر همین لحظه در حین ناباوری شیدا
با ماشینش اومد و تا دید اون مرد روی زمین افتاده از ماشین سریع پیاده شد و گریه
کنان افتاد کنار مرد و سرشو گذاشت رو سینه ی مرد شیک پوش
و با قیافه ای مبهوت و بسیار غمگین سرشو بلند کرد و رو به اسمون کرد و گفت
ای خداااااا........................................................
منم وحشت زده بودم ولی از طرفیم کلی ناراحت بودم شیدا داشت برای این مرد زجه
میزدشیدایی که برای من لبخند به زور میزد و اینقدر بهم بی تفاوت بود حالا داشت ...
شیدا چشماشو از سمت اسمون گرفت سمت من
تو؟؟؟؟؟؟؟!!!!
سامااااااان؟؟؟؟؟!!!
تو این کارو کردی؟؟؟؟؟؟!!!
لعنتی می دونی تو چیکار کردی؟؟؟؟؟!!!!
دیروز بس نبود؟؟؟؟؟!!
مگه نگفتم دیگه دنبال من نیا و از زندگی من برو بیرون هاااا؟؟؟؟!!
چرااااا؟ چرا لعنتی به حرفم گوش نکردی ؟؟؟!!
درحالی که داشت با مشتاش به سینم می کوبید و اشک میریخت می گفت
چرا کشتیش اصلا از کجا اینو می شناختی؟ نکنه منو تعقیب می کردی؟
نکنه کافی شاپو دیدی؟آی خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
گفتم اره من کشتمش بخاطر تویه لعنتی اره تعقیبت کردم و دیدم چجوری با اون مرد
می خندیدی تو باعث شدی که من قاتل بشم چجوری تونستی بهم خیانت کنی لعنتی؟؟؟؟!


این داستان ادمه دارد..........
منتظر ادامه ی داستان باشید ببخشید اگه اشکالاتی داره چون اولین بار داستان دارم می نویسم.
و می خواستم خودمو تو زمینه داستان نویسی محک بزنم لطفا نظر فراموش نشه
این داستان واقعی نیست و حاصل فکر و تصورات خیالی منه
نــویــسـنــده : ســـامـــان
پــــایـــان فــصـــل 2
نوشته شده در تاریخ 25 / 11 / 1396
نظرات شما عزیزان:
تولدش مبارک .....
فقط ترجیح میدم سکوت کنم داداش.همین
پاسخ:سلام ابجی تغییر وبلاگ دادی کجایی؟؟اگه تونستی بیا تل حتما وبلاگ دیگت کامنت دادم انگار نمیری اون وبلاگت.ممنونم بابت تبریکتم ابجی حتما بهس می گم
پاسخ:سلام لیدا خانوم خوبید امیدوارم هر جا هستید زندگیتون اونجوری پیش بره که بر وقف مراد شما باشه که اگه کتاب رار رو بخونید حتما زندگیتون همینجوری پیش میره تو کتاب می گه درخواست کن باورکن که درخواستت عملی می شه و بعد دریافت کن عید فطرم با تاخییر بر شما مبارک و همینطور فرا رسیدن عید غدیر رو به شما و دوستای دیگه وبلاگیم تبریک می گم ممنونم بابت اینکه همیشه جویای احوال ما هستید وقتی پیام هاتونو دیدم واقعا شرمنده شدم ببخشید اگه جواب کامنت هاتونو دیر دادم دلیلش همین خدمت بود و نداشتن شارژ مودمم امیدوارم هر جا هستید شاد و خندان و موفق باشید حتما در اسرع وقت به وبلاگتون سر میزنم بازم ببخشید یا علی
.gif)
.gif)
پاسخ:سلام ممنونم از نگاه زیبایی که داشتید و وقتی که گذاشتید حتما در اسرع وقت بخاطر بازدیدتون ممنونم شاد و سر زنده باشید
پاسخ:سلام نصر و من الله و الفتح و المبین شما خوبید؟ماه رمضان خیلی خیلی سختی بود برام ولی خداروشکر سر بلند ازش بیرون اومدم ممنونم بابت همه چی نماز و روزهای شما هم با تاخییر قبول باشه من بهش می گم ماه کم خرجی ماه رژیم خخخخ یا علی
یاعلی
پاسخ:سلام اطرافیان خوب باشن ما هم هر چقدر بد باشیم خوب می شیم از دیدن حال و هوای دوستان.ممنونم بابت تبریکاتون واقعا شرمندتونم با تاخییر بر شما هم مبارک 12 اردیبهشت زیر بارون بودیم تو کرمان شکلاتم پخش کردیم که یگان اصلیمونو مشهد بیوفتیم ولی نظرمون انگار نگرفته چی بگم والا بابت همه چی ممنونم مواظب خودتون با شین یا علی
پاسخ:سلام ممنونم از وقتی که گذاشتید ریحانه خانوم......سامان ووضعیت اقتصادیه خوبی داشت ولی شیدا نه خیلی خوشحال شدم کامنتتونو دیدم شاد و پیروز باشید

پاسخ:سلام واقعا ممنونم خیلی خوشحال شدم پیام تبریکتونو دیدم همچنین سالی خوب و پر برکتی برای شما ارزو مندم امیدوارم هر جا هستید حالتون خوب و زندگیتون کوک باشه همونجوری که خودتون می خواید یا علی
موفق باشید یاعلی
پاسخ:خخخخ سلام سربازی اینقدری خوش میگذره که تصمیم گرفتم پول هامو جمع کنم تا سربازی داداشمو بخرم نداشتم پولم کلیمو بفروشم ولی نزارم داداشم بره سربازی تا اینقدر تاثیر پذیری خوبی برای من داشته ممنونم از اینکه همیشه به کلبه خرابه ما سر میزنید یا علی
برچسبها: